آقا اجازه! من بنويسم برای تو
دارايی ام تويی، دل و جانم فدای تو
می خوانمت به حُرمت آوای قُدسی ات
جان می دهد به ما نفس آشنای تو
وقتی طلوع می کنی از پشت ابرها
گل می کند زمين و زمان، زير پای تو
در آسمان دهکده اعجاز می شود
با شعلهای که می دمد از چشمهای تو
برگرد آخرين سفری را که رفتهای
تب کردهاند هر دو جهان در هوای تو
برگرد تا گره بخورد لحظهای به هم
فرياد گريههای من و های های تو
آقا بيا که هر کسی از راه می رسد
سر می دهد طنين «انا الحق» به جای تو!
تنها خودت شفاعتمان کن که اين طلسم
وا می شود به مُعجزة رَبّنای تو
شعری از سید مهدی نژاد هاشمی
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0